به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، «سعید بنناظمالاطباء» که بعدها به سعید نفیسی مشهور شد، در 18 خرداد 1274 شمسی پا به عرصه هستی نهاد.
بر اساس مطالب کتاب، نفیسی در خاطراتش مینویسد: «در پنج سالگی مرا به... مدرسه [شرف] گذاشتند که تنها سه سال ابتدایی را داشت. از سال چهارم ابتدایی تا سال سوم متوسطه در مدرسه علمیه [...]، به تحصیل پرداختم. چون سال سوم دبیرستان را به پایان رساندم برای فراگرفتن دوره دوم متوسطه و دوره عالی، مرحوم برادرم مرا با برادر پس از من دکتر حسن مشرف نفیسی را به اروپا برد... در پاییز سال 1288 دوره دوم متوسطه را [...] آغاز کردم. در سوئیس و فرانسه فراگرفتن زبان یونانی و لاتین برای آموختن علم طب ضروری بود. خانواده من میخواست من پیروی از همان سنت خانوادگی بکنم و در اروپا فن پزشکی را بیاموزم. به همین جهت مرا به آن دبیرستان سپردند و در کلاس پنجم که به آن پنجم لاتین میگفتند به کار آغاز کردم...
در آغاز 1292 [شمسی] من وارد ادبیات شدم. آن روزها هنوز 20 سال نداشتم و اگر بر من خرده نگیرید که: در این خردسالی تو را با ادبیات چه کار؟ پیش شما اعتراف میکنم هنوز هجده سالگی من به پایان نرسیده بود.
در 19 سالگی ... نخستینبار در روزنامههای تهران نامم در زیر آثاری که امروز کسی برای من بخواند خندهام میگیرد چاپ شد.»
نفیسی در بخش دیگری از خاطراتش می آورد: «رابطه من با مطبوعات تهران سابقه جالبی دارد [زمانی که] شدم معاون کابینه [رئیس یا مدیر کل دفتر] وزارت داخله... یکی از کارهای من در آن وزارتخانه رسیدگی به کارهای دو روزنامه [روزنامه رسمی دولت علّیه ایران و روزنامه نیم رسمی به اسم آفتاب] بود و روابط من با مطبوعات تهران از همینجا آغاز گردید. مدیر روزنامه رسمی همان مرحوم "مویدالممالک" مدیر ارشاد، و مدیر روزنامه نیمه رسمی آفتاب، شاعر بسیار معروف، مرحوم میرزا صادقخان امیری، ادیبالممالک بود. هفتهای سهبار هر یک از ایشان برای کارهای خود به من رجوع میکردند و مناسباتی که با مرحوم ادیبالممالک به هم زدم و چند سال تا مرگ او برقرار بود از همینجا شروع شد... مدیر روزنامه ارشاد بیش از همه روزنامهنویسان آن زمان جوانان را تشویق و تحریص میکرد. اهتمامی داشت که ادبیات جدید را در ایران راهنمایی کند. خود، نویسنده و شاعر بود و در شعر "فکری" تخلص میکرد. میکوشید روزنامهاش متنوع باشد و همه ذوقها را راضی کند. روزی به من پیشنهاد کرد ستون مخصوص خواطر و آراء را به عهده بگیرم. فورا این پیشنهاد را پذیرفتم. نخستینبار که این ستون خواطر و آراء که من تهیه میکردم، در روزنامه ارشاد انتشار یافت، نمیدانید به من چه گذشت. آن چهار صفحه روزنامه را هرگز از یاد نخواهم برد. بارها آن را زیر و رو کردم. بارها همان ده پانزده جمله حکیمانه را، که ترجمه کرده بودم و به نام من انتشار یافته بود، از بالا تا پایین خواندم. آن روز برای من جشن بود. هنوز هیچ نشده بودم، تنها مترجم چند جمله بیشتر نبودم. اما همین برای شادی و یک نوع غرور دلپذیر من بس بود....
در آن زمان تنها خبرگزاری اروپا که اخبار خود را در تهران انتشار میداد رویتر بود و چون انگلیسی در تهران بسیار کمتر رواج داشت نماینده رویتر در تهران اخبار خود را به فرانسه با ماشین تحریر منتشر میکرد و روزنامهها آن را مشترک میشدند و ماهی چهار تومان وجه اشتراک آن را میپرداختند و ترجمه فارسی آن را چاپ میکردند. مدتی همین کار را برای روزنامه آفتاب میکردم که روزنامه نیمه رسمی بود و مخارج آن را وزارت داخله میپرداخت و تابع آن وزارتخانه بود.»
استاد در ادامه خاطراتش میافزاید: «یکی از روزنامههایی که در آن زمان بسیار خوانده میشد روزنامهای [پود] به دو زبان فرانسه و فارسی که قسمت فرانسه آن "انفرماسیون" و قسمت فارسی آن "اطلاعات" نام داشت... مدیر آن مردی بود ارمنی و باسواد به نام "میشل حاجیان" که فرانسه را خوب می دانست... قسمت دکان کف کوچه چاپخانه و دفتر روزنامه را جا داده بودند و چون این روزنامه صبحها منتشر میشد ناچار هر شماره آن را اول شب آماده می کردند و من هم بیشتر شبها با ایشان همکاری میکردم. دست من از همان زمان به همکاری با مطبوعات باز شد.
چندی پس از آن در خاتمه جنگ، مرحوم حسین کمالالسلطان صبا که پیش از آن مدیر روزنامه نیمه رسمی آفتاب بود، روزنامه ستاره ایران را دایر کرد. مدتی، دبیر آن روزنامه، مرحوم سیدحسین اردبیلی از نویسندگان دانشمند و با ذوق و ظریف طبع بود. من با وی روابطی به هم زده بودم و میانهمان گرفته بود. آن مرحوم اولین کسی بود که برای روزنامه هیئت تحریریه درست کرد و این اصطلاح از اوست. من عضو آن هیئت شدم و تا مرحوم اردبیلی زنده بود با "ستاره ایران" همکاری میکردم و در تهیه بسیاری از قسمتهای آن دست داشتم.
... در آن روزها روزنامه ستاره ایران که مرحوم حسین صبا آن را مینوشت یکی از روزنامههای تندرو و بیباک تهران بود که خواننده بسیار داشت و در محیط سیاسی بسیار متنفذ بود. صبا چند تن از بهترین نویسندگان و ادیبان جوان را برای همکاری با خود جلب کرده بود. طباطبایی و من از آن گروه بودیم و چند سال تا پاسی از شب مندرجات روزنامه او را در حیات کوچکی که در خیابان سعدی امروز اجاره کرده بود تهیه میکردیم. گاهی مقاله مینوشتیم و گاهی ترجمه میکردیم...»
بر اساس مطالب کتاب، نفیسی پس از تجربه مطبوعات ارشاد، آفتاب، اطلاعات، عصرجدید و ستاره ایران، سردبیری روزنامه وطن را پذیرفت.
استاد نفیسی چندی را در پاریس گذراند، تا این که برای شرکت در کنگره جهانی ایرانشناسان که سال 1345 در تهران برگزار میشد، به تهران آمد، اما بیماری او را به بیمارستان شوروی تهران کشاند و در 22 آبان 1345 دیده از جهان فروبست. از میدان بهارستان تا «سر قبر آقا» وی را تشییع کردند و تجلیل از او آغاز شد.
مهمترین اثری که پس از درگذشت سعید نفیسی به او پرداخت، دایرةالمعارف اسلام بود. دفتر 127ـ 128 (جلد هفتم) دایرةالمعارف اسلام (چاپ لیدن) اخیرا انتشار یافته است که در آن سه مقاله درباره ایران به چشم میخورد. مظفرالدین شاه قاجار، نادرشاه افشار و سعید نفیسی. مقاله درباره سعید نفیسی نوشته منیب الرحمن در یک ستون است. تکیه نویسنده در این مقاله، بیشتر، درباره نویسندگی سعید نفیسی است. البته اشاراتی هم به جنبههای دیگر از کارهای او دارد، ولی حق بود که به کوششهای آن مرحوم در زمینه تحقیقات و چاپ متون فارسی عنایت بیشتری میشد. دیدن نام مرحوم نفیسی در دایرةالمعارف اسلام موجب خوشحالی است از این روی که خاورشناسان متوجه اهمیت پژوهشهای محققانی که اروپایی نبودهاند، شدهاند.
سالها پس از درگذشت استاد سعید نفیسی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برای او «بزرگداشت» برپا کرد
همه افرادی که درباره استاد سعید نفیسی قلم فرسایی کردهاند، پشتکار، تندنویسی، پیشروی و پیشگامی وی را در پارهای از زمینههای نقد و ترجمه یادآور شده و جملگی برآنند که کمتر کسی همچون او به ادب و فرهنگ ایران خدمت کرده است. زمانی که از او پرسیدند این همه کار را چگونه انجام میدهید، پاسخ داد: «وقتی را که دیگران صرف شناساندن کارهای کرده خود میکنند، من صرف تهیه کار نکردهای میکنم.»
چاپ اول کتاب «سعید نفیسی» در شمارگان 3000 نسخه، 116 صفحه و بهای 12000 ریال تالیف سیدفرید قاسمی راهی بازار نشر شد